- دوشنبه ۲۶ خرداد ۹۳
- ۱۱:۵۳
- ۱۰۲۲
- ۰
مرکز دانلود و انتشار عکس ، پوستر ، کتاب ، مقاله ، مرثیه ، روضه ، مداحی ، مولودی ، فیلم ، صدا ، نرم افزار ، داستان ، معجزه ، حدیث
در ایام متوکل عباسی زنی ادعا کرد که من حضرت زینب هستم و متوکل به او گفت: تو زن جوانی هستی و از آن زمان سالهای زیادی گذشته است. آن زن گفت : رسول خدا در من تصرف کرد و من هر چهل سال به چهل سال جوان می شوم.
ابوهاشم جعفری میگوید:
متوکل تالار آفتابگیری درست کرده بود که پنجرههای مشبک داشت و داخل آن پرندگان خوش آواز را رها ساخته بود. روزهایی که سران حکومت برای سلام رسمی و تبریک نزد او میآمدند، متوکل درون همین تالار مینشست اما بر اثر سر و صدای پرندگان، نه حرف دیگران را میشنید و نه دیگران حرفش را میشنیدند.
فقط وقتی که امام هادی علیه السلام وارد میشدند تمام پرندگان ساکت و آرام میشدند و تا وقتی امام هادی از آنجا خارج نمیشد سر و صدایی شنیده نمیشد. (1)
آگاهی امام هادی علیه السلام از سؤال ذهنی اصحاب
محمد بن شرف میگوید: