- دوشنبه ۲۶ خرداد ۹۳
- ۱۱:۵۳
- ۱۰۲۳
- ۰
مرکز دانلود و انتشار عکس ، پوستر ، کتاب ، مقاله ، مرثیه ، روضه ، مداحی ، مولودی ، فیلم ، صدا ، نرم افزار ، داستان ، معجزه ، حدیث
در ایام متوکل عباسی زنی ادعا کرد که من حضرت زینب هستم و متوکل به او گفت: تو زن جوانی هستی و از آن زمان سالهای زیادی گذشته است. آن زن گفت : رسول خدا در من تصرف کرد و من هر چهل سال به چهل سال جوان می شوم.
ابوهاشم جعفری میگوید:
متوکل تالار آفتابگیری درست کرده بود که پنجرههای مشبک داشت و داخل آن پرندگان خوش آواز را رها ساخته بود. روزهایی که سران حکومت برای سلام رسمی و تبریک نزد او میآمدند، متوکل درون همین تالار مینشست اما بر اثر سر و صدای پرندگان، نه حرف دیگران را میشنید و نه دیگران حرفش را میشنیدند.
فقط وقتی که امام هادی علیه السلام وارد میشدند تمام پرندگان ساکت و آرام میشدند و تا وقتی امام هادی از آنجا خارج نمیشد سر و صدایی شنیده نمیشد. (1)
آگاهی امام هادی علیه السلام از سؤال ذهنی اصحاب
محمد بن شرف میگوید:
«امام یکتای زمان خود است، هیچ کس به او نمی رسد و هیچ دانشمندی برابرش نیست و نظیری برای او پیدا نمی شود. بدون درخواست و اکتساب، همه فضیلتها را دارد واختصاص او به همه فضیلتها، الهی و از جانب خدای فضیلت دهنده بخشنده است».(1)
آن حضرت در ادامه همین حدیث درباره دانش انبیاء و ائمه نیز فرموده اند:
اعتقاد مرد اصفهانی به امامت امام هادی علیه السلام از مردی از اهالی اصفهان به نام عبدالرحمان که معتقد به تشیع بود، پرسیدند: چرا امامت امام هادی علیه السلام را پذیرفتهای؟ پاسخ داد:من صحنه ای را دیده ام که باعث شد به امامت امام هادی علیه السلام ایمان بیاورم: من مردی فقیر بودم و اهالی اصفهان از من به دلایلی نزد متوکل، خلیفه عباسی شکایت کرده بودند. روزی کنار قصر متوکل بودم که شنیدم متوکل امام هادی علیه السلام را احضار کرده است. از مردمی که آنجا بودند پرسیدم:این مردی که احضار شده کیست؟ |
امکان دانلود کتاب با فرمتهای مختلف برای استفاده در انواع موبایل ، تبلت و کامپیوتر
مشخصات کتاب:
نویسنده : حسین تربتی
ناشر : ماهنامه مبلغان
موضوع : امام هادی (ع)
یادداشت : مقاله
عناوین اصلی کتاب شامل:
نمونه هایی از کرامات؛ فوائد نقل کرامات؛ در روز ولادت امام هادی؛ پاورقی
راوی می گوید: در سامره در مجاورت حضرت هادی علیه السلام صنعتگرانی بودند و آنجا مثل شهری شده بود. یونس نقاش بر آن جناب وارد می شد. خدمت او می کرد. روزی لرزان آمد و گفت: سرور من! شما را وصیت می کنم که با اهل و عیالم نیک کنید. فرمود: چه خبر است؟
علامه طبرسی(ره) ازابن عیاش به سند خود از ابو هاشم جعفری نقل می کند که گفت:«در مدینه بودم،عصر خلافت واثق(نهمین خلیفه عباسی) بود. سپاه او به فرماندهی یکی از سرلشکران تُرک، برای سرکوبی شورشیان اعراب، به مدینه وارد شده بودند. روزی امام هادی علیه السلام به اطرافیان فرمود:«برویم تا از نزدیک لشکرکشی این مرد ترک را ببینیم، با هم رفتیم و در کنارعبور لشکرایستادیم. مردی از ترکان در نزد ما عبور می کرد.امام هادی علیه السلام با او به زبان تُرکی، صحبت کرد.آن مرد تُرک، ازاسبش پیاده شد و سُم مرکب امام هادی علیه السلام را بوسید.
یوسف بن یعقوب نصرانی و کرامات امام هادی علیه السلام برای هدایت او-از هبه الله بن ابی منصور موصلی نقل شده که گفت: یک مرد نصرانی در دیار ربیعه بود که اصلاً ازاهالی«کَفَر توثا» (یکی از قریه های فلسطین) بود. وی کاتب (نویسنده) بود و به نام «یوسف بن یعقوب» خوانده می شد، بین او و پدرم رابطه دوستی بود. روزی این کاتب نصرانی، نزد پدرم آمد، گفتم: برای چه به اینجا آمده ای؟