گو غم به دلت راه نده گر مگسی چند
پشت سر تو بافته بر هم عبثی چند
گو غم به دلت راه مده حیف دل توست
که ازرده شود از پرو بال مگسی چند
از پرتو خورشید فروزان چه شود کم
گرپرده بپوشند بر او بوالهوسی چند
اخر چه کند غیر خراشیدن دستی
درپای گل افتاده اگر خار و خسی چند
ای هادی دلهای پر یشان نشناسیم
غیر از تو و اولاد تو فریاد رسی چند
دستی به دعا سوی خدا بر که فقیریم
باشد که براید زتو ما را نفسی چند
ما چشم کرم از تو و اجداد تو داریم
امید به لطف تو و امداد تو داریم
- پنجشنبه ۸ خرداد ۹۳
- ۰۹:۵۲
- ۹۰۸
- ۰